ایران
.:: Your Adversing Here ::.

سه روز پس از کودتا

  • شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,
  • <-PostCategory->

صبح زود قبل از اینکه شهر در همهمه و هیاهو گم شود وقتی با نوار سبزی بر دست از منزل خارج می شوی و در خیابان با دیدن نوار سبز برایت بوق میزنند و نشان پیروزی نشانت می دهند و یا آن راننده تاکسی عزیز که از اعماق وجود می گوید "تو رو خدا سرد نشینا" دلت گرم می شود و امید هایت زنده می شوند. می بینی که مردم از همه قشر و فرهنگ و سواد امید به پیروزی دارن.

 

در طول روز استرس زیادی داری وقتی اخباری می شنوی که چگونه قرار است دست به اسلحه ببرند و با وقاحت اعلام می کنند که مجوز تیر دارند و معلوم نیست کدام نهاد یا مقامی چنین حکمی داده. چگونه می توانند چنین پست باشند که آتش به روی هموطن خود بگشایند و خون بیگناهان را به زمین بریزند. به ناچار دست به دیوان خواجه شیراز می بری و ...

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود / وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر / آری شود و لیک به خون جگر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب / یارب مباد آنکه گدا معتبر شود

و شاهدی چه زیبا تر و گویا تر

بر سر آنم گر زدست بر آید / دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد / دیو چو بیرون رود فرشته در آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر / باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید

و چه شوری در دل ما نهاد این دو غزل.

و حضور بی مثال؛ دریایی از خواست ملت با آرامش و صبوری. همایش سکوت؛ چه رضایت و آرامش خاطری بود وقتی می دیدی بدون هماهنگی و سازماندهی چگونه متحد با هم و بدون مشکل از پیر و جوان و زن و مرد در کنار هم خواستار حق تضعیع شده ی خودشان بودند. و چه مردمانی داریم که در جای جای خیابان آزادی لب تشنه راهپیمایان را سیراب می کردند. واقعن حسی سرشار از غرور بود.
ولی چه سخت بود وقتی می فهمی که جوانکی احمق که معلوم نیست چرا اسلحه به دست دارد و معلوم است از کجاست.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





مشاهده ادامه مطلب سه روز پس از کودتا

src="http://LoxBlog.Com/fs/smsb.js">
src="http://LoxBlog.Com/fs/clocks/13.js">

صفحات سایت